با يك صداي انفجار، ابراهيم ي كباره از جا بلند شد. از لب هي كانال بالا

رفت و زمين منطقه را تا تپه دوقل وها بررسي كرد. بعد چند نفر از بچههايي كه

سابق هي عملياتي داشتند را صدا كرد.

آ نها آمدند و ابراهيم گفت: براي عقبنشيني و رفتن به کانال اول و بعد

از آن، رسيدن به نيروهاي خودي، چار هاي جز تنها گذاشتن مجروحان نيست.

نيروهاي سالم بايد پس از خروج از کانال، در ميان ميادين مين و سيم

خاردارها حدود چهارصد متر سين هخيز بروند. آ نوقت اگر بتوانند از انفجار

مي نها و آتش مرگبار چهارلو لها و تيربارهاي دشمن نجات پيدا کنند، به

کانال اول ميرسند.

بعد از گذشتن از کانال اول، بايد هفتصد متر دوباره سينه خيز بروند تا

نزديك تپ ههاي دوقلو برسند.

بعد هم بايد دويست متر با سرعت بدوند تا به پشت تپ ههاي دوقلو برسند.

يک طرف اين تپ هها در تصرف دشمن است و طرف ديگرش در دست

نيروهاي خودي، بچ هها بايد مواظب آتش دشمن هم باشند. آ نها روي تپ هها

هستند.

ابراهيم اين حر فها را زد و گفت : برويد و بچ ههاي سالم را توجيه كنيد.

طبق آنچه ابراهيم م يگفت: با رسيدن به اين تپ هها، م يشد به نجات يافتن اميدوار

بود، اما طي اين مسير، تنها از کساني بر م يآمد که چالاک و سر حال باشند،

نه کساني که چهار روز، نه آب و غذا خورد هاند و نه توانست هاند خوب بخوابند

و علاوه بر اين، با دشمن در سخ تترين شرايط روحي و رواني جنگيد هاند.

ابراهيم هم به قصد احوا لپرسي و د لجويي از مجروحان از جا برخاست.

به هر مجروحي که م يرسيد لحظاتي را در کنارش م ينشست و او را نوازش

م يکرد و با او صحبت م ينمود.

من هم در كنار ابراهيم بودم. چند متر جلوتر به يک گروه کوچک دونفره

رسيد و كنار آ نها نشست.

يکي از آ نها نوجواني کم سن و سال بود که به ديوار هي کانال تکيه داده بود.

ديگري اما آرام بر روي پاهاي رفيقش خوابيده بود. ابراهيم کنارشان نشست.

نوجوان به احترام ابراهيم ني مخيز شد. ابراهيم از حال رفيقش جويا شد.

نوجوان خيلي آرام اما محکم پاسخ داد: دوستم لحظاتي پيش مهمان خدا شد.

بعد هم آرا مآرام صورت او را نوازش داد. ابراهيم خم شد و بر گون ههاي

خاک گرفته و خو نآلود آن شهيد بوسه زد. ديگر انگار رمقي براي برخاستن

نداشت. به آرامي پيكر شهيد را برداشت و به كنار بد نهاي مطهر شهدا برد.

بعد برگشت و نوجوان را در آغوش کشيد. رزمند هي نوجوان گفت: «من و

رفيقم از بچگي با هم بزرگ شديم، با هم به مدرسه رفتيم. وقتي جنگ شروع

شد، با تلاش و کوشش بسيار توانستيم مدرسه را رها کرده و به جبهه بياييم. ما

را به همين گردان كميل معرفي کردند.

گردان ما قبل از حضور در اين عمليات، هجده روز در منطق هي فکه در

خط پدافندي حضور داشت. حتي آنجا توانستيم يازده نفر از نيروهاي دشمن

را اسير بگيريم. بعد از تمام شدن مأموريت، گردان را به چنانه آوردند تا از

آنجا براي استراحت به دوکوهه منتقل کنند و به مرخصي برويم.

صبح وقتي که در چنانه براي رفتن به دوکوهه آماده شديم، ثاب تنيا هم هي

ما را جمع کرد و گفت: «قرار است چند روز ديگر در اين منطقه عمليات

شود، فرمانده لشکر از من خواسته به خاطر آمادگي رزمي گردان، در اين

عمليات شرکت کنيم. امام )ره( منتظر نتيج هي مطلوب اين عمليات است. اگر

خسته نيستيد، در اين عمليات خ طشکن باشيم. »

هرچند بچ هها خسته بودند و دو شب را مجبور شده بودند بدون امكانات در

بيابا نهاي چنانه بخوابند و براي رسيدن و ديدار با خانواد ههايشان لحظ هشماري

م يکردند، اما شيريني شاد کردن قلب امام )ره( چيز ديگري بود.

هم هي بچ هها قبول کردند در اين عمليات به عنوان خ طشکن وارد شوند.

بعضي از آ نها هما نجا، در هواي سرد زمستان و با آب سرد غسل شهادت

کردند و براي عمليات آماده شدند. »

ابراهيم به حر فهاي اين نوجوان گوش كرد. بعد سكوتي عجيب بين

ما حاكم شد. انگار بر هم هي رزمندگان مکشوف شده بود که مانند مولا و

سرورشان حسين 7، رسالتي بزرگ و سنگين بر دوش دارند. خون مطهر

حضرت سيدالشهدا 7 در سال 61 هجري قمري اسلام ناب محمّدي 9

را بيمه کرد و ه ماينک پس از گذشت 1342 سال 1 و در سال 1361 هجري

شمسي، عل ياکبرهاي خميني م يخواهند با اهداي خون خود اسلام ناب

محمدي 9 را در مقابل اسلام آمريکايي بيمه کنند.

تنها خون م يتواند سال 61 هجري شمسي را به سال 61 هجري قمري 2 پيوند

دهد. و چه افتخاري از اين بالاتر که خون گردان دلاور کميل، پيونددهند هي

اين ارتباط آسماني باشد.

سکوت همه جاي کانال را فراگرفته بود. ابراهيم بلند شد و حرکت کرد تا

به نگهبا نهاي کانال سر بزند.

1. عمليات والفجر مقدماتي در سال 1403 هجري قمري صورت پذيرفت.

2. 1361/1/10 هجري قمري تاريخ شهادت امام حسين 7 م يباشد.

منبع:راز كانال كميل

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت